موضوع انشا: دوست
آقا، ما یک دوست داریم که خیلی دوستش داریم، در این حد که هر وقت بهمان زنگ میزند گل از گلمان میشکفد ولی معمولا جوابش را نمیدهیم.
آقا، این دوستِ ما خیلی حرف میزند، در این حد که هر وقت جوابش را میدهیم گوشیمان داغ میکند. ما همیشه با خودمان عهد میکنیم که دیگر جوابش را ندهیم، امّا باز که زنگ میزند، گل از گلمان میشکفد. آقا، دوستِ ما خیلی فهمیده است چون همیشه بعد از یک ساعت که حرف میزند خودش میفهمد که ما خسته شدهایم کمکم بعد از ربع ساعت خودش قطع میکند. تازه دوست ما اصلا خسته نمیشود.
آقا، دوستِ ما خیلی صبرش زیاد است. هر بار که جوابش را نمیدهیم صبر میکند و دوباره زنگ میزند تا بالأخره جوابش را بدهیم. حضرت علی میگه صبر کردن جلوی خشم رو میگیره و خیلی خوبه.
آقا، ما خودمان خیلی کمحرف هستیم، در این حد که در خانه همیشه مادرمان دعوایمان میکند که چرا کم حرف میزنیم. امّا در مدرسه خیلی پرحرف هستیم، در این حد که معلم کلاس اولمان همیشه به مادرمان گله میکرد که خیلی حرف میزنیم و جایمان را عوض میکرد. اول مادرمان باورش نمیشد امّا کمکم باور کرد و باز دعوایمان میکرد که چرا در خانه بیشتر حرف نمیزنیم.
آقا، این دوستِ ما از ما خیلی پرحرفتر است. بعضی وقتها اذیت میشویم، امّا باز هم دوستش داریم. پدرمان میگوید:
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
این بود انشای ما.