از عشق سخن باید گفت، همیشه از عشق سخن باید گفت
امشب را کمی همخوانی کنیم، باشد که رستگار شویم:
« "عشق" در لحظه پدید میآید، "دوست داشتن"، در امتداد زمان. این، اساسیترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. عشق، معیارها را در هم میریزد؛ دوست داشتن بر پایه معیارها بِنا میشود. عشق، ناگهان و ناخواسته شعله میکشد؛ دوست داشتن، از شناختن و خواستن سرچشمه میگیرد. عشق، قانون نمیشناسد؛ دوست داشتن، اوج احترام به مجموعهیی از قوانینِ عاطفیست. عشق، فوران میکند - چون آتشفشان، و شُرّه میکند - چون آبشاری عظیم؛ دوست داشتن، جاری میشود - چون رودخانهیی بر بستری با شیب نرم. عشق، ویران کردن خویشتن است؛ دوست داشتن، ساختنی عظیم.
عشق، دقّ الباب نمیکند، مؤدب نیست، حرفشنو نیست، درسخوانده نیست، درویش نیست، حسابگر نیست، سر به زیر نیست، مطیع نیست ...
عشق، دیوار را باور نمیکند، کوه را باور نمیکند، گرداب را باور نمیکند، زخمِ دهان بازکرده را باور نمیکند، مرگ را باور نمیکند ...
عشق، در وهلهی پیدایی، دوست داشتن را نفی میکند، نادیده میگیرد، پس میزند، له میکند و میگذرد. دوست داشتن نیز، ناگزیر، در امتداد زمان، عشق را دود میکند، به آسمان میفرستد، و چون خاطرهیی حرام، فرشتهی نگهبانی بر آن میگمارد. عشق، سِحر است؛ دوست داشتن باطل السحر. عشق و دوست داشتن، از پی هم میآیند؛ امّا هرگز در یک خانه منزل نمیکنند. عشق، انقلاب است؛ دوست داشتن، اصلاح.»
از کتاب گالان و سولماز - نادر ابراهیمی - ص157