عَسَی اَن تَکرَهُوا شَیئاً و هُو خَیرٌ لَکُم
پنجشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۱۷ ق.ظ
نمیدانم چه شد، متن آماده بود، من حتّی آمادهتر.
+ نمیدانم چه شد، تقریبا مطمئن بودم و مصمّم که مدّتی گوشههای تیزِ انزوا را با انحنای کتابهایم پر کنم.
+ باز نمیدانم چه شد، که در این فضای نااُقلیدسی زندگی میکنیم، امّیدوارم که بیضوی باشد.
+ من محکومم به فراموشیِ اجباری، تنها، امّا میدانم که امشب دلم نیامد؛ شاید فرصتی دیگر.
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود وان چنان پای گرفتست که مشکل برود
۹۴/۱۲/۱۳