شماطت میکنی من را به عشق لایزال خود
نمیدانی که خود ناگَه دچار خواهی شد؟!
مننوشته.انسان جز آنچه میدهد، چیزی نداردمننوشته.انسان جز آنچه میدهد، چیزی نداردبایگانی
آخرین مطالب
شماطت میکنی من را به عشق لایزال خود نمیدانی که خود ناگَه دچار خواهی شد؟! بعضیا هستن که دیدنشون یه آرامش خاصی بهت میده، یه لبخند ریز ملیحی رو لبات نقاشی میکنن. حرفم غیر خونوادهاس ها، نه، مثلا نونوای سر کوچه یا حاجی نعیم یا ... یا ... تا میتونی باس ازین آدما دور و برت بچینی. اینم بگم این خصیصه ذاتی نیس، اونا کار کردن رو خودشون، میشه. عَسَی اَن تَکرَهُوا شَیئاً و هو خَیرٌ لَکُم و عَسَی اَن تُحِبُّوا شَیئاً و هو شَرٌّ لَکم و اللهُ یَعلَمُ و اَنتُم لا تَعلَمُون طُفِیلی بودم و بر خوانِ تو هیچ ندیدم اِلّا کَرَمِ بندهنوازِ نِگَهت را (:) خداوندا، مپسند که چیزی را جز برای تو بخواهم این بنده حقیر، اِلهی و لا تَکِلنی اِلی نَفسی طُرفه عَین. این روزها بیشتر میخوابم و گاهی اوقات مرز خواب و بیداری را گم میکنم؛ شاید این روزها کمتر میخوابم تو که باشی مهم نیست خواب باشم یا بیدار. آقا، ما یک دوست داریم که خیلی دوستش داریم، در این حد که هر وقت بهمان زنگ میزند گل از گلمان میشکفد ولی معمولا جوابش را نمیدهیم. آقا، این دوستِ ما خیلی حرف میزند، در این حد که هر وقت جوابش را میدهیم گوشیمان داغ میکند. ما همیشه با خودمان عهد میکنیم که دیگر جوابش را ندهیم، امّا باز که زنگ میزند، گل از گلمان میشکفد. آقا، دوستِ ما خیلی فهمیده است چون همیشه بعد از یک ساعت که حرف میزند خودش میفهمد که ما خسته شدهایم کمکم بعد از ربع ساعت خودش قطع میکند. تازه دوست ما اصلا خسته نمیشود. آقا، دوستِ ما خیلی صبرش زیاد است. هر بار که جوابش را نمیدهیم صبر میکند و دوباره زنگ میزند تا بالأخره جوابش را بدهیم. حضرت علی میگه صبر کردن جلوی خشم رو میگیره و خیلی خوبه. آقا، ما خودمان خیلی کمحرف هستیم، در این حد که در خانه همیشه مادرمان دعوایمان میکند که چرا کم حرف میزنیم. امّا در مدرسه خیلی پرحرف هستیم، در این حد که معلم کلاس اولمان همیشه به مادرمان گله میکرد که خیلی حرف میزنیم و جایمان را عوض میکرد. اول مادرمان باورش نمیشد امّا کمکم باور کرد و باز دعوایمان میکرد که چرا در خانه بیشتر حرف نمیزنیم. آقا، این دوستِ ما از ما خیلی پرحرفتر است. بعضی وقتها اذیت میشویم، امّا باز هم دوستش داریم. پدرمان میگوید: حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج این بود انشای ما. و تو که حضورش را کتمان میکنی،
|