دستگاه موخوره گیر Fasiz
دستگاه موخوره گیر Fasiz
موخوره ، مشکلی است که بسیاری از افراد و به خصوص خانم ها با آن درگیر هستند که می توانند به راح
275,000 تومان
خرید کنید

من‌نوشته

.انسان جز آنچه می‌دهد، چیزی ندارد

من‌نوشته

.انسان جز آنچه می‌دهد، چیزی ندارد

یه اتفاقی که از ابتدای تاریخ در تمام جوامع تکرار می شه، بچه دار شدنه که پشت نقاب بقای نسل چهره مثبتی از خودش نشون می ده. ولی به نظر من این امر همیشه مثبت نیست، چهره زشتش بیشتر نمود داره حتی. اول باید ببینیم چه منطقی پشت قضیه وجود داره.

در ادامه دلایلی رو که مردم جامعه ما اقدام به بچه دار شدن می کنن سعی می کنم بیارم (قابل ذکره که طبیعتا اکثر افراد ترکیبی از دلایل زیر رو برای خودشون دارن):

1 - یه سری تحت فشار خونواده هاشون هستن، که خانواده مرد یا زن مثلا دوست دارن نوه داشته باشن یا نسلشون ادامه پیدا کنه یا ... که البته تعداد زیادی از این دست نیست.

2 - یه سری چون زندگیشون یکنواخت شده، برای تنوع و خروج از کسالت بچه دار می شن ... این گروه خیلی تعدادشون زیاده و فاجعه زمانی رخ می ده که دلیل اصلی برای بچه دار شدن باشه؛ در این صورت این افراد خیلی انسان های خودخواهی هستن و بچه رو تنها یه اسباب بازی خیلی پیشرفته یا به قولی نمک زندگی می بینن که یه مدت باهاش سرگرم میشن، اما کم کم با دردسرها و شوری این سنگ نمک مواجه می شن.

3 - یه سری بچه دار می شن چون باید بشن، یعنی هیچ دلیل خاصی ندارن و تنها این رو یکی از لِوِل های زندگی می دونن، اتفاقیه که نسل اندر نسل میافتاده دیگه کسیم نگفته چرا؟ ... این گروهم تعدادشون خیلی زیاده.

4 - یه سری کلا بچه دوست هستن، مثلا بعضیا پسر دوست دارن و این قدر در امر فرزندآوری استمرار و مداومت می ورزن که به خواسته شون برسن. این موردم اگه دلیل اصلی باشه، مصیبته. اینا در اوج خودخواهی و رذالت هستن، حتی بیش از گروه دوم.

5 - به نظرم تنها حالت مفید و مثبتی که وجود داره اینه که بخوای اثری مثبت از خودت در اجتماع به جا بذاری، یکی از خودت بهتر نه حتی مثل خودت. که شکل اسلامیش میشه همون باقیات الصالحات، یا حتی اینکه بخوای برخی صفات الهی رو در خودت تقویت کنی و بروز بدی، اینکه یکیو با تمام وجودت پرورش بدی و برات مهم باشه. متأسفانه فکر می کنم افرادی که این مورد آخر دلیل اصلیشون باشه خیلی کم هستن.


پ.ن: هنوز خیلی باید در این مورد فکر کنم، متن خامه. امیدوارم به نتایج مفیدی برسم و به یک اشتباه تاریخی دامن نزنم.

پ.ن.2: اگه موردی رو از تو انداختم یا حتی اشتباه گفتم خوشحال می شم نظرتون رو بدونم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۲
میم خ

نمی‌دانم این روزها تنهایی‌هایت را چگونه سر می‌کنی

امّا مهربان من،  بیا و نبودنت را به رخ حواس بی‌حواسم نکش.

یادت باشد دل بی‌صدا می‌شکند و چه ساده و  وارسته فرو می‌ریزد،

گویی که هرگز نبوده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۴۶
میم خ

منتظِر بودن و منتظَر بودن هر دو زیبایند؛

اگر و تنها اگر، 

عشق درون مایه آن‌ها باشد.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۴
میم خ

همیشه موقع پیاده روی یا مترو سواری، یه چیزایی به طور اتفاقی می‌بینی یا می‌شنوی. بعضیا مفید و بدرد بخورن، بعضیا فقط جالبن و خیلیا بدرد نخورن. که معمولا بدرد نخورای دیدنی سهم بیشتری از بدرد نخورای شنیدنی دارن، بگذریم.

یکی از این بدرد بخورای شنیدنی رو براتون تعریف می‌کنم که زمانش در حد عبور از کنار یک مادر و بچه در پیاده‌رو بود:

- ببین دخترم، صفتای خوب مثلاَ ... میگن طرف خیلی با شرفه ... (صدای بووووق)


خیلی درس سنگینی بود، خصوصا برای یه دختر بچه 4 5 ساله، فقط امیدورام صفتایی مثل خوش اخلاقی و راستگویی رو تو درسای قبلی یاد گرفته باشه. اما شرافت از اون صفتاییه که درکش آسون نیست، یه چیزی مثل شعوره، یه صفت تنها نیست.


ظاهرا اعراب قبل از اسلام به کسی که به سبب افتخارات آبا و اجدادش محترم باشه، می‌گفتن شریف و بعد از اسلام این صفت به فرزندان و نوادگان امام حسن و امام حسین اطلاق می‌شده و بعد از مدتی که لغت سَیِّد برای فرزندان امام حسین مصطلح میشه، تنها به فرزندان امام حسن می‌گن شریف. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۲۱:۲۲
میم خ

ایمان از آبی چشمان تو رنگ می‌گیرد

و

معرفت در گستره نام تو زاده می‌شود

اصلا، 

طریق بی تو معنا ندارد.


سیاهی از نبودِ تو قدرت طلب می‌کند

و

شرارت از برق دیدگانت هراسی بینهایت دارد.



ای خوب‌ترین من،

تو باش،

همه خوب‌های عالَم هستند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۲
میم خ

اگر قلبم نکرد قالب تهی زان خال چونه

              دلم آخر به یغما می‌رود زان چال گونه

تو را مجنون شدم شیرین دهان، اللّه اکبر

              به خاکم اندر آمد دل، بگو امّا چگونه



پ.ن: حال و هوای این روزهای من ...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۸
میم خ

یکی بود، یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیشکی نبود.

شاهزاده جوونی بود که اسب سفید نداشت.

دختر شاه پریونی بود که کفشای طلا نداشت.

شاهزاده جوون ما اهل کار و تلاش بود، برای مردمش می‌سوخت، برای مردمش می‌ساخت. دختر شاه پریون زیباترین دخترا بود، پاک‌ترین دخترا بود. شاهزاده جوون ما به هر کسی کمک می‌کرد، برای پیرزنا نون می‌پخت، با بچه‌ها بازی می‌کرد، سرِ زمین محصولا رو درو می‌کرد. دختر شاه پریون ولی غمزده بود، همش توی گذشته بود، گذشته‌های خوب و بد. شاهزاده جوون ما خیلی می‌خواست کمک کنه، دختر شاه پریونو شاد کنه، امّا پیداش نمی‌کرد، چون که از قصر قشنگش در نمیومد. 

یکی از همین روزا، شاهزاده قصه ما، دختر شاه پریونو که رفته بود سرِ چشمه آب بخوره پیدا می‌کنه، راز دلش رو بهش می‌گه، امّا دختر شاه پریون میگه تو رو تو خاطراتم می‌شناسم، تو از گذشته اومدی، از گذشته‌های خوب. شاهزاده جوون ما ولی کم نیاورد، میره جلو و از چیزای خوب براش میگه، دختر شاه پریون ولی راضی نشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۶
میم خ

این درخت کم‌کاری و بی‌تدبیری و افراط و تفریط دارد گل می‌کند؛

آه، که چه بوی تعفنی.


اِنَّ اللهَ لا یُغیِّر ما بِقومٍ حتّی یُغیِّروا ما بِاَنفُسِهِم 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۱۸:۱۳
میم خ

دیگر سرم دارد گیج می‌رود،

از این با دست پس زدن و با پا پیش کشیدنت.

دیگران شاید این دور را باطل ببینند،

امّا در نظر من، چیزی شبیه نوار موبیوس است؛

هر بار وجه جدیدی از تو کشف می‌شود.


پ.ن.1: کاش در عوض جای مشت‌هایت بر صورت عشقم، جای پاهایت بر جداره قلبم می‌ماند.

پ.ن.2: پانوشت قبلی کمی خشونت موضوع را نشان می دهد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۶
میم خ

امشب را کمی همخوانی کنیم، باشد که رستگار شویم:

« "عشق" در لحظه پدید می‌آید، "دوست داشتن"، در امتداد زمان. این، اساسی‌ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. عشق، معیارها را در هم می‌ریزد؛ دوست داشتن بر پایه معیارها بِنا می‌شود. عشق، ناگهان و ناخواسته شعله می‌کشد؛ دوست داشتن، از شناختن و خواستن سرچشمه می‌گیرد. عشق، قانون نمی‌شناسد؛ دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه‌یی از قوانینِ عاطفی‌ست. عشق، فوران می‌کند - چون آتشفشان، و شُرّه می‌کند - چون آبشاری عظیم؛ دوست داشتن، جاری می‌شود - چون رودخانه‌یی بر بستری با شیب نرم. عشق، ویران کردن خویشتن است؛ دوست داشتن، ساختنی عظیم.

عشق، دقّ الباب نمی‌کند، مؤدب نیست، حرف‌شنو نیست، درس‌خوانده نیست، درویش نیست، حسابگر نیست، سر به زیر نیست، مطیع نیست ...

عشق، دیوار را باور نمی‌کند، کوه را باور نمی‌کند، گرداب را باور نمی‌کند، زخمِ دهان بازکرده را باور نمی‌کند، مرگ را باور نمی‌کند ...

عشق، در وهله‌ی پیدایی، دوست داشتن را نفی می‌کند، نادیده می‌گیرد، پس می‌زند، له می‌کند و می‌گذرد. دوست داشتن نیز، ناگزیر، در امتداد زمان، عشق را دود می‌کند، به آسمان می‌فرستد، و چون خاطره‌یی حرام، فرشته‌ی نگهبانی بر آن می‌گمارد. عشق، سِحر است؛ دوست داشتن باطل السحر. عشق و دوست داشتن، از پی هم می‌آیند؛ امّا هرگز در یک خانه منزل نمی‌کنند. عشق، انقلاب است؛ دوست داشتن، اصلاح.»


از کتاب گالان و سولماز - نادر ابراهیمی - ص157

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۱
میم خ