حلقه اتصالی که باز شد
شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ
به این فولکسچهی آبیِ فلزی فکر میکنم که باید زیرِ دستانِ گرم و ظریفِ آن کودک بازیچه میشد،
و کودکی که فیالحال، زیرِ دستانِ سخت و زمختِ روزگاری غریب بازیچه شده است.
وای از آخرین یادگار پسرم،
وای از بنایی که کج رفت.
مغشوش و مشوّش است افکار
مخدوش و منقّش است اوهام
ای یارِ مهربان، آمدنت را واژه واژه باور دارم، دریاب.
۹۴/۱۱/۱۷